داستان های امنیتی و اطلاعاتی



با اینکه شب قبلش همگی دیر خوابیده بودیم و زن و بچه ها مثل کمبود محبتیا دورم میگشتن، اما وقت اذون صبح از خواب بیدار شدم. اصلا شنیدن صدای اذون . مخصوصا صدای اذون صبح شیراز که خیلی شفاف و در دل شب و واضح و با یه نسیم خاصی میاد . از محله و شهر و وطن خودت یه چیز دیگه است . 


یه دوش حسابی گرفتم و . 


دو رکعت نماز صبح میخوانم قربتا الی الله. 


الله اکبر . بسم الله الرحمن الرحیم . 


بعدشم تسبیح حضرت مادر . و به رسم معهود، همونجوری رو به قبله . هفت بار ذکر لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم .»


ذکرم که تموم شد، رفتم تو آشپزخونه و رادیو معارف روشن کردم . دلم خیلی خیلی لک زده بود واسه درس اخلاقهایی که از رادیو معارف، کله سحر پخش میکنه . مخصوصا سبک و صدا و نفس آیت الله مظاهری . 


برای دیدن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید 


ادامه مطلب

خب وقتی بیسیم نداشته باشم، گوشی تلفن همراهم نباید خاموش یا روی سایلنت باشه. این یه اصله که بتونیم 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته در خدمت باشیم.


گوشیم روشن بود که تا ماشینم پارک کردم، یهو سه چهار تا پیام واسم اومد! از بین اون سه چهار تا، یکیش که مال مخابرات بود را چک کردم . دیدم 3 بار توسط یه شماره ثبت نشده واسم تماس گرفتند! گفتم لابد اگر کارم دارن خودشون زنگ میزنن دیگه! الان واسه کی زنگ بزنم؟ 


هنوز لباسامو کامل درنیاورده بودیم که گوشیم زنگ خورد . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم . 

برای دیدن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید 

ادامه مطلب

معمولا بعد از هر ماموریتی، حداقل سه روز مرخصی بهم میدن. حالا جای گفتن نداره اما تا حالا خیلی کم استفاده کردم. ولی ماموریت افغانستان جوری بود که خیلی حساس بود و به خاطر عدم شناخت دقیق اطلاعاتی خودم نسبت به اونجا و اینکه حتی خانمم هم نمیدونست کجا رفتم و میزان دسترسی بسیار محدودی که داشتم و همه کارها روی کول و گردن خودم بود و محتوای خود ماموریت که از نوادر پرونده های برون مرزی ما محسوب میشد، خیلی خسته شده بودم. 


معمولا وقتی از خستگی حرف میزنم، منظورم اینه که هم فکرم درد میکرد . هم جسمم دوباره مجروح شده بود . و هم از نظر روحی نیاز به یه رفرش حسابی داشتم! 


بخاطر همین با خانوم بچه ها قرار گذاشتیم که یه شب شاهچراغ بریم . یه شب بریم نماز آیت الله سید علی اصغر دستغیب . یه شب خدمت آیت الله ایمانی باشیم (که البته به خاطر وخامت حال ایشون، ملاقات نمیدادند) و اینکه شنبه بریم حسینیه سیدالشهدا و یه دل سیر استفاده کنیم. حتی قرار مشهد هم با دو سه تا از رفقا گذاشتیم که بخاطر مدرسه بچه ها مالونده شد و رفت!


بگذریم. 

برای دیدن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید 

ادامه مطلب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لغت کلهری thesisfile Elektrom Power Electronics fatemehmoradi21 تهران المنت سازنده انواع المنت های حرارتی عربی متوسطه اول (عارفی) ادبیات داستانی مجازی seohama jozve3 کابوس